هفته 13
سلام عسل مامان خوبی؟الان نزدیک سه روزه حالم دگرگونه.یه کم لک بینی داشتم.خیلی ترسیدم.ازساعت3شب که دیدم تا خودصبح چشم رو هم نذاشتم ودعا کردم واشک ریختم که تو چیزیت نشه.صبح وقتی میخواستم برم دستشویی از ترس داشتم میمردم.وقتی رفتم خونه بابابزرگ حسینی خیلی سرحال بودم آخه سونوی غربالگریت دیده بودم وتو توش کاملا معلوم بودی،مخصوصا پاهای کوچولوت که قربونش برم،ولی وقتی اینطور شد کلی حالم گرفته شد.خاله زری وخاله معصوم که این چند روز کلی هوامو داشتن،بابامهدی هم که خونه پدر جون بود وپیش مانبود،تو اینجور مواقع بابایی هیچ وقت پیشم نیست وجای خالیش....بدجوری اذیتم میکنه.حس بدی پیدامیکنم انگار یه چیز گم کردم.حالاتو استراحتم.آخه تاسوعا وعاشوراست وهمه دکترها تعط...
نویسنده :
مامان نیکان
2:3