نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

تنهایی

پسرکم این روزها خیلی به تنهایی حساس شدی... اگه ببینی یه شخصی تو تی وی تنها مونده هی میگی تنها شده ها مامان... امروزم رفتم رو تخت که بخابم ،شما لج که نمیخابی،اونوقت دیدم گریه میکنی از اون گریه هایی که انگار یه چیزیت شده،ترسیدم اومدم دیدم میگی تنها شدم... بردمت رو تخت تا فرصتی پیش میومد میگفتی تنها شدم غصه خوردم... هم خنده ام میگرفت وهم غصه ام... مطمئنم اینم چند روز دیگه فراموش میشه
28 آذر 1394

امان

مادر نمیدونم چه تزی داری که همش سعی ات بر اینه که ببینی من برسم به وسط غذام، اونوقت خیلی فاتحانه بگی مامان جیش دارم یعنی دیگه غذاهه از گلوم پایین نمیره....با هیچ کسی هم حاضر نیستی بری حتی پدرت... حتی اگه قبل غذا هم ببرمت باز داستان همینه. موندم تهدیدت کنم اونوقت میترسم دیگه نگی... دیدین صحنه کاسه توالت دیگه اشتها نمیذاره برای آدم.... امان از دست شما وروجکهای شیطون ...
19 آذر 1394

حال خوب

عزیز دل قشنگ ومهربون وشیرین زبونم.. خیلی وقته برات ننوشتم ننوشتم که با تو بودن چه حس خوبی داره. کنار تو به دنیا نگاه کردن چه عشقیه. این روزها با شیرین زبونیت ما رو بیشتر اسیر میکنی.با استدلالهای گاه وبیگاه وگاهی غلطتت. اونقد قشنگ تو چشمم نگاه میکنی وبعداز یه کاری که میگم نیکان این حرفت خوب نبود ،بهم میگی دروغگو ،که به خودم شک میکنم.میدونم که اصلا مفهوم این کلمه رو نمیفهمی. اونقد موشکافانه بعد هر خطایی الکی میخندی که منم خنده ام میگیره. اونقد به سرعت باد از کاریکه داری منع میشی انجامش میدی که واقعا درمونده میشم که چه برخوردی بکنم باهات.   این روزها مطالب در مورد سن وسالت زیاد میخونم ومغزم هنگ کرده.میگن بهت نگم ...
17 آذر 1394

ویشگون

دیشب برای بابات تعریف کردم که اکثرا بچه ها چه جورین وتو چه جوری هستی. گفتم چشمم بهت نیوفته کونت رو نیشگون گرفتم. سر شام یه حرف گنده زدی بهت گفتم تو چقد عاقلی،کونتو سمت من گرفتی میگی مامان ویشگون بگیر. من بابا مهدی هر دو بیحال شدیم از خنده عشقم چشمم کف پات گل قشنگم   ...
4 آذر 1394

....

صبح بهت گفتم آخه بابابزرگ اینهمه زنگ میزنه برات یه کم باهاش حرف بزن گناه داره.   دوباره غروب که شد گفتم زنگ بزنم بابابزرگی؟ برگشتی بهم میگی نه زنگ نزن،گناه نداره. دستگاه فتو کپی من ...
4 آذر 1394

....

شام رو حاضر میکنم به بابات میگه بابا بفرما شام. تو تموم کلیپهای خودت که به عدد30 رسیده همه فیلمهارو میشناسی...مثلا میگی تاب بازی رو بذار برام منم میگم تو کدومه بهم نشون میدی...شدی دکمه سرچ مادر عزیزکم میگی جیش دارم ولی برای رفتن به دستشویی به هر راهی متوصل میشی که نری. نقاشی میکشی هی میگی مثلا صندلیه یا مثلا بابابزرگه...این مثلا منو کشت. عاشق کنسرت گیلکی هستی و وقتی میذارم برات سطل خونه سازیتو برمیگردونی ومثه وحدتی میکوبی روش وباهاش میخونی.مخصوصا رعنا رو. کافیه توجه ما بهت کم بشه به نوعی خودت رو به ما معرفی میکنی...و اون حرکت در اون زمان بسیار شیرینه... قشنگ مادر چجوری بابت بودنت از خدای خودم سپاسگزار باشم؟ چطور قدر ب...
1 آذر 1394

ناز دار پسر

شیرینکم تموم زندگیم این روزها دارم حس میکنم بزرگ شدنت رو از کوتاهی بلوز وشلوارهای پارسالت،از شیرین زبونیهات که کلمه های اشتباه قبلو الان دیگه درست میگی،از سرگرم کردن خودت که زیاد بهم کار نداری،از کم شدن بغل کردنت وبوسیدنت که این خیلی ناراحتم میکنه. اگه تو نبودی مطمئنم که الان به شدت درگیر خودم بودم وهی برای خودم غم وغصه جدید دست وپا میکردم... هی دنبال انواع افسردگیها برای خودم بودم... هی از دست روزگار مینالیدم.... اما...اما الان نه...اونقد در تو غرق شدم که حاضز نیستم کسی برای نجاتم بیاد اونقد مشغول توام که خودم رو به دست باد سپردم اونقد سرشار آرامشم که هی دارم روز به روز چاقتر میشم آخه کمی که استرس میگیرم لا...
1 آذر 1394

؟؟؟؟

برات لالایی میخوندم موقع خواب بهم میگی مامانی نخون عصبانی میشما.... آخه چرا؟یعنی اینقد بد صدام صبح پا شدی میگم بیا صبحونه بخوریم میگی عزیزم شکر بریز سراسر زندگی پر شده از صدای کلمات قشنگت من مانده ام حیران این فرزند من است یا من فرزند او ولی هر چه که باشد من دربست عاشق اویم دربست دربست ...
25 آبان 1394

پسر خوب مامان

پسرکم،شیرین زبونم خدا رو شکر که تو اینقد عاقل وآرومی.خدارو شکر که جزء بچه های شیطون نیستی. تو یه جمعی یکی از بچه های فامیل بود،فوق العاده شیطون وخطری و تو چقد آروم ومحتاط بودی در کنارش.بهت افتخار کردم گرچه بیشترش کار ژنه ولی در کل آرومی. مکالمات این روزهای ما؛ میریم دستشویی بهم میگی مامان فقط پا نگیر.یعنی شلوارو کامل در بیارم که راحت جولان بدی برای خودت،آخه هر کاری میکنم عادت به نشستن نداری منم برای اینکه دم به دقیقه پاهاتو کامل نشورم هر از چندی پاتو میگیرم.نمیدونم درسته یا نه ولی لا اقل سرما نمیخوری.گرچه هر بار آبکشی میشی. بهت میگم برو از اتاقت یه چیز بیار میگی هاپو داره میگم کو ...جای لباست رو نشون میدی که شکل سگه.میگم اون ع...
23 آبان 1394