نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

خدایا مگه داریم؟؟؟؟؟

1395/1/22 13:34
نویسنده : مامان نیکان
424 بازدید
اشتراک گذاری

این هفته بدون بابا مهدی رفتیم خونه بابابزرگ حسینی همراه خاله معصوم اینا.منم یه کاری داشتم که باید انجام میدادم.اول قرار بود با خاله وعزیز بریم ولی هوا یه کم سرد شد وکمی هم دیر،به همین خاطر من ازت خواستم پیش خاله بمونی تا خودم تنها برم.شمام فبول کردی.کارم3ساعت طول کشید.در کمال آرامش،کلی هم بهم چسبید.شمام عین یه شاهزاده عاقل پیش خاله موندی.البته عزیز وبابا بزرگ ودخترخاله منم بودن،شمام اصلا لج منو نگرفتی و این خیلی خوبه یعنی.

فرداشم بازم کاری داشتم که باز شما خونه موندی بدون بهونه.هر چی اصرارت کردم که بیا باهام بریم ولی شما انگار نه انگار.....

خداروشکر این روابط باعث میشه که تو بزرگ شی ومنم از وابستگی به شما اندکی راحتتر کنار بیام. وابستگی مادر وفرزندی شدیدی که بین ما بود....خدایا شکرت

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

دلسارا
26 فروردین 95 13:36
یه روزی حسرت همین چسبیدن هاشون رو میچشیم . ولی الان وقتی از آدم جدا میشن آدم یه نفس به راحتی می کشه و این توالی هست که از سن دو سالگی شروع می شه . کم کم ازمون دور میشن . لباسها کوچیکتر و بچه ها بزرگتر و مستقل تر میشن و من بهش می گم شادی غم انگیز .
مامان نیکان
پاسخ
واقعا.دلم میخاد بزرگ شه ولی از اونور دوست دارم تو همین دوران بمونه.چون با بزرگ شدنشون فاصله بین ما هم بزرگ میشه
خاله بهنوش و مهران
30 فروردین 95 9:09
به به چه گل پسری...کیف کردم...ماشالله آقا شده
مامان نیکان
پاسخ
تی فدا بلامیسر
کیان
4 اردیبهشت 95 10:30
نیکان جون به مامانی بگو :مامانی من دیگه کم کم داره سه سالم میشه ماشالله برای خودم مردی شدم . شبیه کیان نیستم که عین کوالا میچسبه به مامانش کنده نمیشه دهن همه رو صاف کرده
کیان
14 اردیبهشت 95 13:32
نیکان جون اگه قزوین آمدی حموم مموم رو ولش کن به درد روشن فکرا میخوره برو باغ وحش خیلی باحال تره
مامان نیکان
پاسخ
حتما.مخصوصا باراجینش که پارسال کلی بهمون خوش گذشت