تاخیر زیاد
پسرکم این چند وقت نتونستم چیزی برات بنویسم.به کم سرگرم.یه کم تنبلی.یه کم شیطنت شما.یه ذره هم ایام خوش بهار که سعی میکنم بیشتر بگردونمت.روند رشدت از دوران3 به 4 مثه برق میگذره.داری گنده میشی.عاقل میشی.لجبازیهات رنگ عقلانی به خودشون گرفتن.از چی بگم که دلم برای این دوران خیلی زود تنگ میشه.
از چی بگم که دقیقا19روز دیگه تولدته.تولدعشق3ساله من.
منم این روزها خودمو درگیر کردم.خاستم یه تولد کوچیک بگیرم برات تو خونه کوچیکمون اما با عشق گندمون.البته پدرجان مهدی اندکی مخالف بودن که بنده با یه گوله توپ وتشر رفتم سراغش وایشون همه رو نوش جان کردن وتسلیم شدن.بعد به سرم زد که یه تم انتخاب کنم.خلاصه دوستان کلی شارژم کردن .منم ساده،در یه حرکت ضربتی کلی مقوا وکاغذ رنگی.کلی خرجش شد.آخه بگو مامان عاقلم سفارش میدادی خب بهتر بود که.
ولی دوست داشتم خودم همه کارهاتو انجام بدم.الانم دقیقا وسطهای کارم.ایشالله که خوب میشه.
پسرک شیرین زبونم
ما چقد خوشبختیم.3ساله به زندگیمون برکت دادی.به قلبهامون آرامش.به چهره امون شادابی وبه آینده امون انگیزه.الهی دارم هزار سال زنده باشی.موفق.سربلند.وخداوند هر چی تقدیر خوبه تو پرونده ات رقم بزنه.