نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

نومزدنگ

1393/11/30 14:14
نویسنده : مامان نیکان
147 بازدید
اشتراک گذاری
جشن عقد دختر خاله من رضوانه یا به قول خودت زی زی بود.هر چقد که شب نومزدنگش خوب بودی اون شب رو از دمارم در آوردی.دائم چسبیده به من وبا اون لباسهام مدام شیر میخاستی.یعنی از جشن هیچ چی نفهمیدم چون دائم اتاق عقبی لباس بالا زده در حال شیر خوردن بودی.خیلی بد بودی وبعضی وقتها بد میشی.

از شیر که سیری نداری ووحشتناک وابسته ای.از اینکه ثانیه ای ازت جدا شم وحشت داری وحتی هر شب واسه مسواک زدن خودم برنامه دارم وچنان گریه ای پشت در میکنی که انگار من مرده ام وبابات رو به هیچ وجه قبول نداری.

در کل بچه بسیار مامانی و وابسته ای ومن خیلی اذیت میشم ولی چه کنم؟یکی نیکان که بیشتر ندارم

دیشبم تا1باهم بیداربودیم کلی بازی وخنده کردیم.بماند که خنده ما از چی بود ومن اونجا اینقد خداروشکر کردم وحتی اشکمم در اومد.خدایا نیکانم رو سالم برام نگه دار

ایشالله خودت دومادبشی پسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)