نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

شکست اول

1394/5/21 15:42
نویسنده : مامان نیکان
161 بازدید
اشتراک گذاری

شکست خوردم.خیلی بد،بعد 4 روز تلاش برای از پوشک گرفتنت کم آوردم.دلم میخاد بشینم وزار زار گریه کنم.2روز اول خیلی خوب بودی ولی 2روز بعد واقعا بد شدی،دیگه امروز دیدم یکجا نمی ایستی وراه میری وخیس میکنی.دیشب من وبابات تموم موکتهارو جمع کردیم چون تقریبا همه جا مزین شده بود،ماهم تصمیم گرفتیم جمع کنیم چون دیگه نمیدونستم کجا لگن بذارم وتا میومدم  یکجارو آب کشی کنم نوبت جای بعدی بود،گرچه تو دستشویی هم میرفتی ولی کافی بود سلسله جیشهات شروع بشه هر 5دقیقه خیس میکردی،امروز عروسکهاتو بردم تو دستشویی وتو دستشون برات شکلات گذاشتم وبه همین بهونه هر نیم ساعت خودم بردم جیش کردی،خودت که اول میگفتی ولی بعد کلا یادت رفت بگی جیش،سرظهراومدم تا لباس پهن کنم دیدم صدام کردی ودستشویی بزرگغمگینباز تحمل وپاک کردن وشستشو ولی بعدش وقتی دیدم وسط سالن همینطور بالبخند داری راه میری وجیش میکنی واقعا گریه ام گرفت ورفتم پوشک آوردم وتو هم بدون مخالفت بستی.فعلا میذارم کنار،دوشب کاملا خشک خابیدی واین برام جای امیدواری بود،روزهای اول هم خوب استقبال کردی ولی چی شد که لج کردی،سعی کردیم سرت داد نکشیم،دعوات نکنیم،کلی تشویق،برچسب،رنگ انگشتی ولی خودم کم آوردم وتحمل این همه کثیفی رو ندارمغمگینبرای 7تا8هفته میذارم کنار ولی زندگیمو چه کنم؟همسری هم که با من زیاد هماهنگ نیست واین بیشتر کلافه ام میکنه،حقم داره ولی حق من بیشتره.خدایا کمکم کنغمگین

پی نوشت:نمازمو خوندم،انگار جون دوباره گرفتم،به خودم گفتم کوتاه نیا،تو مادری،تو میتونی،دوباره شروع کردیم باهم،تا اینجا که خوب بوده،پناه بر اوآرام

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

تبادل لينک رايگان
22 مرداد 94 17:45
سلام عزيزم وبلاگ خيلي قشنگي داري آيا دوست داري وبلاگت را به هزاران كاربر اينترنت معرفي كني؟ همين امروز لينك خودت رو به صورت رايگان ثبت کن تا 1000 بازديدکننده رايگان فقط تا آخر سال دريافت کني و رتبه خودت رو افزايش بدي
دلسارا
24 مرداد 94 0:58
فاطمه جان اگه همكاري نميكنه اصرار نكن بذار ٣٠ ماهگي كه ميگن سن استاندار براي پسرهاست ضمنا تو اين راهه همكاري همسر خيلي مهمه غصه نخور بلاخره يه روزي ميگيريش و راحت ميشي اسمشو بذار تجربه نه شكست تو اين كار مهمترين اصل صبوري مادر هست
مامان نیکان
پاسخ
خداروشکر امروز خیلی بهتره،دیگه گفت جیش دارم.گمونم موفق شدم،با جمع کردن موکتها همسری هم کمی اروم گرفتهاز صبر هم آدم صبوریم،رفتار پدرش کمی عصبیم میکرد
رویــــا
24 مرداد 94 1:19
سلام مامانی گلم...عزیزم یکم صبرت رو بیشتر کن...فعلا هوا خوبه و میتونی یه وقتایی نیکان جونم رو توی تراس یا حیاط نگه داری خانومی گلم فعلا یک ماه از خونه و زندگیت چشم پوشی بکن تا نیکان هم بتونه با ارامش جیش رو بگه...حتما به دنیای من هم بیاین و از نیکان جونم برام خبر بیارین که ایشالله خوش خبر هم باشین
مامان نیکان
پاسخ
سلام ممنون که به ما سر زدین.همین کارو کردم.تمیزی فعلا کنار...چشم حتما
مامان سحر
24 مرداد 94 17:29
سلااااام،خدا قوت واقعا این کار خیلی سخته ،منم از الان غمم گرفته
مامان نیکان
پاسخ
گلم باید فقط صبر داشته باشی.فقط صبر....