شکست اول
شکست خوردم.خیلی بد،بعد 4 روز تلاش برای از پوشک گرفتنت کم آوردم.دلم میخاد بشینم وزار زار گریه کنم.2روز اول خیلی خوب بودی ولی 2روز بعد واقعا بد شدی،دیگه امروز دیدم یکجا نمی ایستی وراه میری وخیس میکنی.دیشب من وبابات تموم موکتهارو جمع کردیم چون تقریبا همه جا مزین شده بود،ماهم تصمیم گرفتیم جمع کنیم چون دیگه نمیدونستم کجا لگن بذارم وتا میومدم یکجارو آب کشی کنم نوبت جای بعدی بود،گرچه تو دستشویی هم میرفتی ولی کافی بود سلسله جیشهات شروع بشه هر 5دقیقه خیس میکردی،امروز عروسکهاتو بردم تو دستشویی وتو دستشون برات شکلات گذاشتم وبه همین بهونه هر نیم ساعت خودم بردم جیش کردی،خودت که اول میگفتی ولی بعد کلا یادت رفت بگی جیش،سرظهراومدم تا لباس پهن کنم دیدم صدام کردی ودستشویی بزرگباز تحمل وپاک کردن وشستشو ولی بعدش وقتی دیدم وسط سالن همینطور بالبخند داری راه میری وجیش میکنی واقعا گریه ام گرفت ورفتم پوشک آوردم وتو هم بدون مخالفت بستی.فعلا میذارم کنار،دوشب کاملا خشک خابیدی واین برام جای امیدواری بود،روزهای اول هم خوب استقبال کردی ولی چی شد که لج کردی،سعی کردیم سرت داد نکشیم،دعوات نکنیم،کلی تشویق،برچسب،رنگ انگشتی ولی خودم کم آوردم وتحمل این همه کثیفی رو ندارمبرای 7تا8هفته میذارم کنار ولی زندگیمو چه کنم؟همسری هم که با من زیاد هماهنگ نیست واین بیشتر کلافه ام میکنه،حقم داره ولی حق من بیشتره.خدایا کمکم کن
پی نوشت:نمازمو خوندم،انگار جون دوباره گرفتم،به خودم گفتم کوتاه نیا،تو مادری،تو میتونی،دوباره شروع کردیم باهم،تا اینجا که خوب بوده،پناه بر او