نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

غصه خوردی

1394/6/1 18:20
نویسنده : مامان نیکان
305 بازدید
اشتراک گذاری

مراسم یکی از آشناهامون بود،پسره جوون بود وبا گاز آبگرمکن خفه شد،مجرد بود تازه رفته بود سر یه کاری،خدارحمتش کنه.

مراسمش هیئت زنجیرزنی گرفتن جوونهای محلمون.ماهم شرکت کردیم.

وقتی مادرشو تو اون وضع دیدم و از اونجاییکه الانم خودم مادرم جگرمو انگار یکی میکشید،خیلی گریه کردم،تو زیاد متوجه نبودی تا اینکه منو دیدی.

بمیرم واست دیدم هی منو نگاه میکنی هی از غصه آب دهانتو قورت میدی وکم کم لباتم آویزون شد.

به خودم اومدم واز اونجا کمی دور شدیم وتو با بچه ها سرگرم شدی.

حالا نکته جالب....

بیرون که میریم پوشک میبندمت،وسط مراسم تو محوطه داشتی باشن بازی میکردی که یهو جیش کردی،همچین با ترس بین پاهاتو نگاه کردی که منو دخترخاله ام هر دو متوجه شدیم ومن از دور بهت اشاره کردم که هیچی نیست وبکن،اونجا جاش نبود پوشکتو در بیارم وجیشتو بگیرم.خلاصه ما رو خندوندی.

وجدان درد دارم واسه اینکه زود از پوشک گرفتمت.غمگین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

دلسارا
4 شهریور 94 21:08
خدا صبرشون بده