نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

تنهایی

1394/9/28 18:43
نویسنده : مامان نیکان
267 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم

این روزها خیلی به تنهایی حساس شدی...

اگه ببینی یه شخصی تو تی وی تنها مونده هی میگی تنها شده ها مامان...

امروزم رفتم رو تخت که بخابم ،شما لج که نمیخابی،اونوقت دیدم گریه میکنی از اون گریه هایی که انگار یه چیزیت شده،ترسیدم اومدم دیدم میگی تنها شدم...

بردمت رو تخت تا فرصتی پیش میومد میگفتی تنها شدم غصه خوردم...

هم خنده ام میگرفت وهم غصه ام...

مطمئنم اینم چند روز دیگه فراموش میشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

معصوم
29 آذر 94 13:17
درک میکنه تنهایی رو مهرسا هم یه مدت میگفت تو بازیهاش من مامان ندارم وقتی با بچه ها بازی میکرد ماماناشون بودن من نبودم رو بچم تاثیر گذاشته بود تا بهش یاد دادم من میرم سر کار وقتی نیستم عزیز مامانته
مامان نیکان
پاسخ
اوخی.مامان کارمند یعنی همین دیگه..
خاله بهنوش و مهران
30 آذر 94 0:17
واااااااااااااااای خدا...مگه عسلا هم تنها میشن گل پسر؟؟؟؟
دلسارا
30 آذر 94 17:30
ای جون دلم . چقدر ناراحت شدم از خوندن این پست . حالا خوبه 24 ساعته پیشش هستی . چه دل نازکی دارن . زود باش دست به کار شو و یه خواهر گیس گلابتون برای پسملی بیار
مامان نیکان
پاسخ
نگو که حرف دل باباشو زدی ساراجان.گرچه خودمم تنم برای دختر میخاره