نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

هفته 17

1391/10/6 11:36
نویسنده : مامان نیکان
89 بازدید
اشتراک گذاری
سلام گل پسرم

امروز من وبابامهدی راس ساعت7/30اومدیم بیمارستان واسه جراحی.خیلی ترسیده بودم.منیکه فکر سزارین مو به تنم سیخ میکرد یهو باید برم اتاق عمل .اونم بیهوشی کامل نه اسپاینال.

کارهای اولیه پذیرش انجام شدومن بستری شدم.سرم وصل شدویه لباس گشاد آبی رنگ پوشیدم وراهی اتاق عمل شدم.میدونم که از ترس نزدیک سکته بودم ولی با دعا وآیه الکرسی خودموآروم میکردم.یه بیهوشی سبک و دوخت.

بعد به هوش اومدن یه یک ساعتی گیج بودم تا کم کم حال اومدم.خاله معصوم ومادر جون پیشم بودن وازم دلجویی میکردن وعزیز باخبر نبود.بعد که وسطهای عمل خاله بهش گفت فورا خودشو وبابابزرگی رسوندن بیمارستان.دیگه باید استراحت کنم حداقل دوهفته به طور مطلق وفقط برای دستشویی از جام بلند شم.بمون مامانی. جاتو سفت ومحکم کن خواهش میکنم

فدای تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)