نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

روزهای طلایی

1393/2/30 2:3
نویسنده : مامان نیکان
78 بازدید
اشتراک گذاری
انگار همین دیروز بود که فهمیدم مادر شدم،انگارهمین دیروز بود که تو رو گذاشتن بغلم وگفتن اینم بچه ات،آره بچه،وای چقد واسه این لحظه ها استرس داشتم،هنوز باورم نمیشه که مادرم.هنوز باورم نمیشه که خدا نعمت مادر شدن رو بهم داده.تا چشم رو هم گذاشتیم یکسال شد،چقد زود گذشت مامانی،چقد دلم واسه روزهای اول نوزادیت تنگ شده،چقد سعی کردم این روزهارو همینطوری نگذرونم واز ثانیه ثانیه اش لذت ببرم.دیروز کنارم نشسته بودی وبعد خواب عصرگاهی با هم هندونه میخوردیم،اونقدر تمیز وقشنگ میخوردی که از دیدن این صحنه غرق لذت شدم واشک تو چشمام جمع شد که این همون پسر ریز میزه وکوچولوی منه که تو بغلم گذاشتن؟الان واسه خودش مردی شده وبا چنگال هندونه میخوره؟وای چقد زود میگذره ومن این سرعت رو دوس ندارم پسرم.میخوام از تک تک نفسهات سرشاربشم.میخوام همچنان برام پسرک کوچولوی ملوس بمونی.این روزها نمیدونم چرا هروقت بیرون میریم هرکی که میبینتت میگه تو چهره این بچه روزهای بزرگی نهفته هست،مخصوصا امروز که یه پیرمرد میگفت تو وزیرمیشی،شاید خنده دار باشه ولی منم میخوام به حرفشون ایمان بیارم ومثه بابامهدی که همش میگه نیکانم با این دستهای کوچولو کارهای بزرگ میکنه یاورکنم.عزیزتر ازجانم،توباحضور گرمت درمن تحولی ایجاد کردی که با تو نه به گذشته می اندیشم ونه به آینده.فقط میخوام تو حال باشم وازت لذت ببرم.به خاطر وجود پرازمهرت روزی هزاربار خداروشکرمیکنم وبرای خوشبختی تو تن به هر کاری میسپرم شیرینتر از عسل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)