مروارید پنجم

این روزها پسرم درگیریه کار مهمیه،داره از صدف دهانش یه مروارید گنده در میاره،گرچه اوضاع آرومه خداروشکر ولی یه کم لجبازی وکمی هم دل پیچه چاشنی کاره.این روزها پسرم خیلی بانمک شده.چشمک میزنه عاشق کش،گرچه قبلا هم بلد بود ولی الان کارهاش به صورت کاملا عاقلانه است،وقتی میپرسیم نیکان کو میزنه رو شکمش ومیگه م،وقتی میگم خداحافظی کن بای بای میکنه.بچه های الان چقد باهوشن مسلما دوستان بامن موافقن.هر حرفی بهشون میگی سریع میفهمن وانجام میدن.اینجا منظورم این بود که با اینکه اشاره ای به اینکه به کلمه بای بای ندارم میدونه که خداحافظ یعنی بای بای،هنوز راه نمیری ولی خیلی خوب خودت رونگه میداری.این روزها وسیله هارو پرت میکنی ومیگی ده.الانم نشستی وداری بازی میکنی.قربونت برم که اینقد شیرینی.عاشق اینی که لاستیک ماشین هاتو بکشی بعد برگردونی وزل بزنی بهش وآخرشم با دست نگهش داری.دوستت دارم وعاشق بازی کردن های چند ثانیه اتم که حوصله نداری وبه دقیقه نمیکشه.تازه تو خواب وقتی میبینی پشتم به توئ اونقد ماساژم میدی تامن برگردم مثلا همین دیشب دیدم یکی پشتم رو میماله برگشتم دیدم تو،تو خواب دنبال صورتم بودی که نوازشم کنی.چقداین حرکتت شیرینه.ولی بگما اینقدر بد خواب شدی اصلا رو تخت خودت نمیخابی.دائم در حال صخره نوردی هستی عزیزم.ازشاهکارتم بگم که زدی یکی از دکمه های لب تابو شکوندی ومن به سختی جا انداختمش ولی هی در میاد وبابت این کارتم کلی از باباجونت سرزنش شنیدم که چرا لب تابو جلوی شما میذارمعیبی نداره فدای سرت قشنگم.عمو اینات این هفته پیش ما بودن وهدیه تولدت رو که خیلی هم باارزش بود برات آوردن.دستشون درد نکنه وامیدوارم به زودی برای نی نیشون جبران کنیم.دوستت دارم مامانی.عاشقتم شاهزاده من