پایان ماه 14
شیطون شدی ولی همچنان موافقم که شیطنتهات عاقلانه است چون اصلا اهل خطر نیستی،پله رو خوب میشناسی وکنارش میشینی وبی محابا نمیری،لبه تخت رو هم همینطور.اذیت تو کارت نیست عشقم.
پریروز برای بار دوم آرایشگاه بردیمت اول خوب بودی ولی بعدآرایشگاه روی سرمان بود وتمام اهالی پیاده رو با خنده ودلسوزی ما را نظاره میکردنند
ازوقتی که راه افتادی اذیت هات کمتر شده وسرگرمی هات بیشتر،باخودت مشغولی.روزی هزاربار میری توآشپزخونه وبرمیگردی.دیشب بابامهدی به من میگه این کیه اینور واسه خودش میگرده،ازدیدنت تو اون حالت غرق لذت میشه ومیگه گاهی باورم نمیشه که اون نیکانی که چشماشو به زور باز میکرد وبا یه تکون لبش غرق شادی میشدیم که خندیده برامون الان واسه خودش سرگرمه
ما در تو غرق شده ایم
ثانیه ها گویای خاموش لحظاتمانند
صدای پای زندگی در کوچه خاطراتمان هر روز محکم تر شنیده میشود
واینهمه مدیون حضور گرم توست پسرم