نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

یه مسافرت خوب

1394/6/19 0:03
نویسنده : مامان نیکان
147 بازدید
اشتراک گذاری

پسر مامان

حدود یه هفته ای ما با خاله معصوم وپارسایی رفتیم قزوین خونه خاله زری.سفر خوبی بود.برای اولین بار بدون بابایی وبه مدت طولانی.خوب بود وخوش گذشت.

با اینکه تو مرحله حذف پوشک بودیم واین منو مضطرب میکرد ولی با یه غافلگیری جذاب شما بعد24روز تلاش مستمر دیگه گفتی که جیش دارم و این خونه خاله زری اتفاق افتاد ومنم کلی ذوق مرگ شدم.گرچه از وقتی پا تو28ماهگی گذاشتی کم کم زمانهای جیش طولانی تر شد وکنترلت بهتر شد وهمینکه این موضوع رو به بابامهدی گفتم اونم کلی حق به جانب که دیدی به بچم فشار آوردی وزود اقدام کردیعصبانیباباته دیگه.همه به همین شیوه عمل میکنن.

تو سفر کلا بچه خوبی بود،عاشق پارک کنار خونه خاله بودی واسمشم گذاشته بودی پارک جنگلی.

کمی لجبازی میکردی ولی من راضی بودم وپشیمون نشدم از سفربدون بابایی.

نمیدونم چرا دل ودماغ عکس وعکاسی نداشتم به همین خاطر عکسهات بیشتر تو گوشی پارسا جونه.بعدا ازش میگیرم وبرات میذارمش.این بود قصه سفر به قزوین.البته یه روزشم کرج رفتیم خونه دایی رضا که اونجا آراد جون کلی تحویلت گرفت واذیتت کردوشما هر جا که بهت بد میگذشت شاکی میشدی که بریم لاجان.

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان سحر
19 شهریور 94 11:54
سلااااااااام خوبی مامان نیکان جون ..سفر خوش گذشت ...انشالله که خوش گذشته باشه بهت تبریک میگم که نیکان جونم گفتن جیش رو بلد شده دیگه داری راحت میشی
مامان نیکان
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون.وای نگو انگار دوباره دنیا اومده.مرحله سختیه
بابا و مامان
24 شهریور 94 9:13
عزیزم همیشه به سفر و گردش چه خوب شد که نیکان جونی هم یاد گرفت وقتی جیش داره بگه هورررررررررررررررررااااااااااا در ضمن خسته نباشی مامان جون
مامان نیکان
پاسخ
وای نگو معصوم جون خیلی سخت بود.واقعا به هر سه تای ما فشار اومد.