نوستالژی با تو
پسرک شیرین زبونم
یادمه بچه که بودم یه بطری شیر خشک خودم برام مونده بود که عکس یه نی نی داشت،اگه بدونی چقد باهاش بازی میکردم،بچه ام بود،عروسکم بود،عشقم بود؛تموم دنیام اون حلب بود.
تا بزرگتر شدیم کارتون شروع شد؛همیشه میگفتم میشه این شخصیتها مال من باشه،از پنجره های پشت تی وی همش نگاه میکردم تا بتونم اونا رو اون تو ببینم.مخصوصا اون عروسک پسره که موقع شروع برنامه هی از اینور به اونور میرفت با اون آهنگ قشنگش.
اینارو گفتم به این خاطر که؛
شمام بعضی کارتونها که خیلی شخصیتها واقعینمثه گارفیلد یا کلاه قرمزی تواوج دیدن یهو بلند میشه میری صفحه رو لمس میکنی ودلت میخاد گربه گارفیلد یا توپ کلاه قرمزی رو ازش بگیری.
یه متکا داری که آدم برفی تو دستش پارو داره،هر شب بهم میگی اینو ازش بگیر بده به من،دیشب که دیر خابیدی یه چشمی میپاییدمت دیدم همچین اون قسمت رو با دستت مییکشی وسرآخرم با دندون،هم خنده ام گرفت وهم غصه ام.بمیرم که هر چی توضیح میدم مامان این عکسه،نقاشیه تو ذهن کوچولوت نمیره.