وسیله
پسرم
گاهی از ماهواره برات شبکه کارتونشو میذارم.شمام هر چی تبلیغ رو میبینی بهم میگی برام میخری.یه روز گفتم به عمو مصطفی بگو برات بخره،همین شد که هر وقت میدیدی میگفتی عمو مصطفی بخره.منم برای عمه ات تعریف کردم اونم به گوش عموت رسوند ویه روز زن عمو زنگ زد که نیکانی چی میخاد؟بیشتر از شهر موشها خوشت میومد،منم اونو گفتم.بنده خدا زن عموت تهرون رو دوره کرد تا عروسکهاشو گرفت.
خلاصه چهارشنبه به ما خبر دادن که داریم میایم شمال یهویی،شمام آب دستتونه بذارین بیاین خونه بابابزرگ.
ماهم طبق معمول آماده برای عزیمت.همینکه بهت گفتم عمو اینات میان سریع گفتی وسیله هامو میارن؟من موندم،گفتم نکنه برات نخریده باشن....
خلاصه شب رسیدن و تو با خوشحالی رفتی استقبال وزن عمو هم بسته شما رو داد.دستشون درد نکنه مثه همیشه شرمنده کردن.دیدیم علاوه بر عروسکها برات دو جعبه خونه سازی،یه تخته ماهگیری مگنت دار،یه تخته آموزش اعداد....یعنی کلی ذوق کردی....
زن عمو هم عاشق عروسک بازی،شما والهه جون دایم داشتین عروسک گردانی میکردین.ماهم ببیننده بودیم وکلی میخندیدیم.
خیلی خوش شانسی که همچین عمو وزن عمویی داری.گمونم کل اسباب بازی هاتو عمو جونت گرفته.چطور باید جبران کنیم.قول دادم همه رو سالم نگهدارم وتحویلشون بدم
خدا یه نی نی سالم وخوشگل بهشون بده ایشالله که ما جبران کنیم.