نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

این روزهای تو....

1393/3/27 1:1
نویسنده : مامان نیکان
70 بازدید
اشتراک گذاری
آخیش بالاخره بعدیه هفته اومدیم خونه خودمون ودو روز کامل خونه هستیم،راستشو بخوای مامانی بعضی وقتها واقعا خسته میشم ولی کاریشم نمیشه کرد.بگذریم این روزها میشه گفت پسر خوبی شدی،کمی به شیطنت هات اضافه شده،خیلی جیغ جیغو شدی،کافیه چیزی که دستته وخوب نیستو ازت بگیریم جیغی میکشی وحشتناک ومن از این کارت بینهایت خوشم میاد چون عاقلانه این کارو میکنی،از تاب بینهایت لذت میبری و هر وقت میگم بریم سوار شیم واسم آهنگ تاب تاب عباسی رو میخونی البته به زبون خودت،عاشق شامپو وهر چیزی که بتونی در اونوبادندونات بازکنی واسه همین یه بطری شامپو خالی برات نگهداشتم.دیگه خیلی خوب وخواسته رو پاهات وایمیستی وبعضی مواقع ازقصد دستتو ول میکنی وخودت هوای خودت رو داریدر کابینت ها از دستت اسیرن وهی باز میکنی ومحکم به هم میکوبی.خداروشکر دیگه از آب خوشت اومده وتو حموم دیگه گریه نمیکنی،امروز که حموم بردمت خودت رو پاهات وایستادی ومن قشنگ شستمت وآبکشی کردم،چقد لذت بردم یعنی توهمون کوچولوی ظریفی که میذاشتمت رو ابرحموم باترس میشستمتامشب کلی باهم کشتی گرفتیم،اینو واسه دوستایی مینویسم که دخمل دارن هی پز گیره سر ودامه چین چینشون رو میدن ودل مارو آب میکنن،باپسرمم کشتی گرفتم وپسرم منوشکست دادقربونش برم.الانم تو خواب نازی ومن وبابامهدی داریم فوتبال ایران ونیجریه رو میبینیم.شاهزاده مادر این روزهام با تو چقدر شیرینه،چقدر خوشبختم که تو وبابایی کنارمین.امروز از شدت عشق وعلاقه واقعا نمیدونستم باهات چیکار کنم وفقط بهت خیره شدم ودر دل هزار بار شکر گفتم.وای راستی صبح باید بریم واکسن یک سالگیتو بزنیم.خدایا خیلی استرس دارم.فدات شم کاش من جای تو واکسن میخوردم گرچه مامانبم از آمپول میترسم.بخواب پسرم که صورتت تو خواب یکی از زیباترین تابلوی نقاشی خداونده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)