نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

یکهفته در ترک

1394/3/10 11:01
نویسنده : مامان نیکان
137 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی

دقیقا یکشنبه گذشته بود که دیگه به جد تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت.روز خیلی سختی بود.حال خودم از تو بدتر بود هم درد جسمی داشتم وهم حس دلتنگی برای در آغوش گرفتنت.خیلی بد بود.به لطف خدا کم کم از یادت رفت گرچه هنوز بهونه اشو میگیری ولی دیگه قانع شدی که نیست وازم آب میخوای.منم این یه هفته دایم با چسب زخم هستم که اگه یهو احوالشو گرفتی بهت نشون بدم.شانسی که داشتم این بود که شما فقط از سمت راست میخوردی وحس بد پرشدن فقط یک سمت بود واز سمت چپ راحت بودم چون فوق العاده درد داشت موقع بغل کردن ومنم فقط از سمت چپ بغلت میکردم و همشم مراقب بودم که مبادا یهو بهم از سمت راست بچسبی.

یه شب بعد اون شبم کرکره تختو بالا زدم چون به تخت ما چسبیده بود ومن برای شیر راحت بودم ولی چون دیگه شیر نمیخوری دادمش بالا.خیلی سخت بود برام.گرچه یه پنجره بین ما فاصله بود ولی حس میکردم خیلی ازم دوری.

تا صبح نخوابیدم وهربار که تکون میخوردی نگاهت میکردم.خداروشکر خیلی این حالت رو دوست داری واگه خودمم بخوام پیشم بخوابونمت خودت میگی تخت وباید بری سر جای خودت.امیدوارم هر وقت تصمیم گرفتیم بری تو اتاقت اون موقع هم باما راه بیای ومنم بتونم ازت دل بکنم.

عشقم ،تموم زندگیم،دردونه من زندگی با تو یه حسی بهم داده که برام ناآشناست حسی که هر چی بهش فکرمیکنم اسمی بجز حس مادرانه تو ذهنم نمیاد.یهو دلم گرفت برای اونهاییکه منتظر یه کوچولو تو زندگیشون هستن.از خدا میخوام زندگی اونهام شیرینه بشه با حضور یه کوچولوی ناز

وای چی بگم از توپ بازیت که الان دو روزه دیگه برامون زندگی نذاشتی.آخه جوجوی من خونه های قوطی کبریتی ما ظرفیت شوتهای قشنگتو ندارن که؟از پریشب تا حالادو تا از مجسمه هامو شکوندی.من وبابامهدی فقط میخندیم چون خیلی حرفه ای شوت میکنی،از دیروزم قصد آیینه وشمعدونمو کردی وهی به سمت اونا شوت میکنی وبا اینکه جامهاشو چسب زدیم ولی خب دیگه تا حالا خوب دوام آوردن.

برای تولدت یه سه چرخه گرفتیم که هدیه منو بابایی بود به شما،اگه بدونی موقع نصبش چه بلایی سر بابا مهدی آوردی.با اینکه بابا جونت برات یه بسته آچار چکش بازی خریده ولی مدام میری رو تراس وجعبه ابزارو نشون میدی وازمون چکش میخای،مدام ازش پیچ گوشتی وچکش میخاستی.

بابا محمد وعزیز وعمه میناهم بهت کادو دادن که دستشون درد نکنه.حالا مونده یه جشن کوچیکم خونه بابای من که امیدوارم جور بشه که شب تولد حضرت صاحب الزمان برات بگیریم.

تمام دنیا روشن است

زندگی می آید و میرود

تنها توییکه با بودنت هستی

میمانی

وچه شیرین میشود این زندگی

اینم سه چرخه ات که پدرمون رو در آوردی تا سر همش کردیم.جالبش اینجا بود که فروشنده اش که آشنامونه برات فاکتور قشنگ نوشت وبابایی هم پشتشو برات یادگاری نوشت ومنم به عنوان اولین سند وسیله نقلیه ات برات نگهداشتم ایشالله بنزش رو بخری عشقم

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان لیلا
13 خرداد 94 19:03
سالروز ولادت گل سرسبد هستی آخرين ذخيره الهي یگانه منجی عالم بشریت حضرت بقية الله الاعظم حجته ابن الحسن العسکری مهدی موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به تمامی محبان منتظران آن حضرت صمیمانه تبریک و تهنیت عرض میکنم
مامان نیکان
پاسخ
عزیزم مبارک خونواده محترمتون.
مامان لیلا
14 خرداد 94 10:39
مبارکت باشه نیکان عزیزم
مامان نیکان
پاسخ
ممنون خاله جون.
بابا و مامان
16 خرداد 94 16:41
عزیزم دوچرخه ات مبارک انشاالله بنزشو بگیری
مامان نیکان
پاسخ
مرسی خاله معصوم جونی.عزیزم چرا وبم رواز یه کامپیوتر دیگه باز میکنیم مطالب قدیمی تر نشون میده؟دلیلشو میدونی؟
بابا و مامان
18 خرداد 94 16:51
سلام فاطی جون مرورگرت چیه تو کامپیوترتون با یه مرورگر دیگه برو حتما اطلاعات سیو شده وگرنه با یه کامپیوتر دیگه جواب نمیداد
مامان نیکان
پاسخ
عزیزم یکی فایرفاکسه یکی اکسپرورر.نمیدونم چه مرگشه.خیلی حالم گرفته شده
دلسارا
4 تیر 94 17:14
رد شدن از این مرحله سخت رو بهت تبریک میگم . واقعا سخته ...
مامان نیکان
پاسخ
ممنون عزیزم واقعا سخت بود