نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

برف برف برف

1394/11/10 12:51
نویسنده : مامان نیکان
356 بازدید
اشتراک گذاری

هوررررررررررررراااا

بالاخره برف پیش ما اومد اونم چه برفی.

عالی بود.گرچه بابایی به خاطر گلخونه هاش سریع رفت ویک شب اونجا موند وما زیاد برف بازی نکردیم ولی یه صبح با خاله معصوم رفتیم که حداقل چند تا عکس بندازیم تا رو دلمون نمونه.

از برف خوشت اومد ولی از برف بازی بقیه میترسیدی.قربون جوونهای امروزی که برف بازیشونم جور دیگه شده.همچین با گلوله های برف به جون ماشینهای سواری میوفتادن که ما هم بی نصیب نموندیم یکی به شیشیه ما خورد وتو حسابی ترسیدی.شکر که برف امسالو ما دیدیم.

واما قسمت بعد این هفته ما:

چند وقت پیش فهمیدیم که آقای وحدتی کنسرت داره.در به در دنبال بلیط ومکان.بالاخره پیدا کردیم .دیشب وقتش بود.از صبح که به شما گفتیم هی میگفتی آقای وحدتی.عاشقشی،یه دایره داری که روز وشب داری برامون میزنی.قشنگ بلدی واین ما رو ذوق مرگ میکنه که پسرمون موزیسینه....

شب شد وتو این سرما رفتیم.بسیار عالی بود.ترسمون این بود نکنه شما طاقت نیاری برای همین کلی هله هوله خریدیم که بهت باج بدیم.شکر خدا شما از اول تا آخر کنسرت تو بغلم نشستی وگوش دادی.هراز چندی که آروم میخوند میگفتی بریم بریم،خوشت نمیومد.نشد که با آقای وحدتی عکس بندازی.شامم بابا ما رو مهمون کرد .یه لنگروده وساندویچی های معروف وخوشمزه اش.هیچ جای ایران کتلتهای شهر لنگرود رو نداره.

وهمینکه اومدیم خونه هنوز لباس در نیاورده شروع کردی به دایره زدن.بابابزرگ حسینی هم برات یه تنبک کوچولو خریده،سفارشم دادیم که یکی اندازه شما بسازه که گفت یه هفته ای آماده میکنیم.

منو بابایی هر دو عاشق موسیقی هستیم.هر طور شده زمینه رو فراهم میکنیم که تو حداقل به علاقه ات برسی.امیدوارم دنباله دار باشه.

چندتا عکسم میذارم که دوست داشتی ببین

آدم برفی هایی که تو خیابون ساخته بودن

اینم مدلش عروس بود روز اولی فوق العاده بود وشب بعدش کم آب رفت

اینم پرتقال خوری خونی با گلپر

اینم عکس تند تندکی بابایی که تاریک افتاد

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان فدیا
13 بهمن 94 10:01
افرین به شما پسر هنرمند و خوش ذوق که مامان جرات کرده با شما بره کنسرت
کیان
19 بهمن 94 12:16
خاله ما هم بیام لنگرود کتلت بخوریم آخه بابایی کتلت خیلی دوست داره. نیکان جون یادم باشه این دفعه به پرتغال گلپر بزنم ببینم چطوری میشه
مامان نیکان
پاسخ
تشیف بیار عزیزم.خوشحال میشیم.حتما امتحان کنح
دلسارا
20 بهمن 94 15:34
به خدا این عکسا رو می بینم حالم خوب میشه . واقعا باز هم آفرین به صبر و حوصله ات . خیلی خوشملی پسرک شمالی . زندگیت همیشه پر از شادی باشه . کی بیایم کنسرت شما انشااله ؟
مامان نیکان
پاسخ
ممنون گلم لطف داری.ایشالله به زودی.ازبس که گیلکی خونده شعرهای فارسیش هم قاطی شده با گیلکی ولهجه در آخر.
خاله بهنوش و مهران
29 بهمن 94 7:45
به به چه پسملی. هنرمنده هزارماشالله آفرین که رفته کنسرت و درکنار مامان و بابای مهربونش لذت برده برفهاتون روز افزون...خخخخ