نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

ناامیدی

پسر گلم الان نزدیک دو هفته است که بلاگفا دچار مشکل شده.از اونجاییکه من خیلی این محیط رو دوست دارم ویه جورایی بهش عادت کردم و خیلی چیزهای تو از یادم داشت میرفت تصمیم گرفتم بیام اینجا.کاش زودتر اقدام میکردم.خیلی راحتتره،آپلود عکس،نوشتاری وکلی امکانات راحت دیگه.فقط چند تا از مطالبم رو تونستم از اون محیط به اینجا انتقال بدم.باقی همونجا موند.محیط وب منم اینجا زیاد رو به راه نیست.خواستم به پیشنهاد یکی از دوستان باقی مطالب رو کپی کنم که دیدم نمیشه وآرشیوها باز نمیشه.خیلی ناراحتم.یعنی میشه امیدوار بود که درست بشه؟کاش منم مثه بعضی از دوستان مطالب رو دستی هم مینوشتم ولی برای اومدن به اینجا وقت ندارم چه برسه بخوام دفتر بردارم وبنویسم وشمام قربونت بر...
10 خرداد 1394

خندوانه

عشقم ساعت6صبح از خواب بیدارشدی وتو خواب یه ریز میگفتی ایندونه ایندونه گمونم خواب هندونه دیده بودی رفتم برات آوردم تو هم یه گاز زدی وچشماتو بستی .تاچند دقیقه همینطور تو دستت بود تا دوباره خودت دادی بهم وخوابیدی.منم حسش نبود برم ودوربین بیارم به همین خاطر باگوشیم انداختم که اونم کیفیتش خوب نیست.ولی محض خنده میذارم برات ...
8 خرداد 1394

گریه

مامانی دیروز باهم رفتیم بیرون که شما قدم بزنی هم حال وهوات عوض شه هم من کمی خرید کنم ولی از وقتی پامون رو بیرون گذاشتیم شما بغل بغل گفتی ومنم طبق تجربیات قبل فهمیدم که امروز روز تو نیست.از اول خیابون جلوی یه مغازه جاروی دسته بلند دیدی واز اونجاییکه یکی از لوازم مورد علاقه ات همین جاروی لعنتیه گیر دادی که برداری وجارو کنی ومنم هر چی میگفتم برو جارو کن خجالتت میومد.در ادامه راه گریه وگریه که دیگه به حد انفجار رسیدی ومدام تاکید که بریم خونه.منم دست از پا درازتر با دوستم که اون با دوتا بچه عین خیالش نبود وبچه هاش با تعجب تو رو نگاه میکردن خداحافظی کردیم وبرگشتیم وتوهمینطور گریه های از ته دل سر دادی.هرکی از پیش ما رد میشد میگفت اوخی.نه میتونست...
8 خرداد 1394

خواب رو پا

پسر قشنگم امروز بعدیکسال و9ماه شما رو پای من خوابیدی.اینقد حس قشنگی بود.دوره نوزادی رو پام میخابیدی ولی از4ماهگی حتما باید پیشت دراز میکشیدم تا بخوابی وبعد یکسال حتما باید شیر میخوردی.این روزها که از شیر دارم میگیرمت هنوز به قلق خاصی نرسیدیم که امروز رفتم بالیش آوردم وتو هم اومدی روش دراز کشیدی وخوابیدی.اینقد حس خوبی بود.خیلی بهم چسبید. قشنگم یه دنیا عاشقتم.پسر2ساله من
4 خرداد 1394

دامنه لغات پسری تا پایان2سال

پسرم گرچه همه بچه ها شیرین زبونن وبرای پدر ومادراشون یه دونه ولی اینارو اینجا مینویسم برای دل خودم که یادم نره پسرم چه کلماتی میگفته؛ نمیدونم چه اصراری داری که منو شربیت صداکنه چون همه برات میخندن تو توی خونه راه میری ومسخره وار میگی شربیت ومنو صدامیکنی قند=اند خیار=ایاق شکم=شیمینا آدامس=آمیسا چای=داشی مجتبی=موشنا گل=دل شکلات=شوداغ باز کلمه های دیگه هم هست که هر وقت یادم اومد میام اینجا اضافه میکنم که برام بمونه. عاشق نقاشی کردنی.تموم مبلهامون رو خودکاری کردی.رو بدنت که دیگه نگو. عاشق توپی ومن در تعجبم از شوتهات که خیلی حرفه ای شوت میکنی وما نمیدونیم تو این سن این خوبه یا فوق خوبه.از اون تعریفهای مامانی کر...
3 خرداد 1394

صدای قدمهای تو

پسرکم بااومدن فصل بهار همش احساس شور وشعف خاصی داشتم.نمیدونستم که کوچولوی خونه ماهم قدمهای نازشو تو همین فصل بر چشم مامیذاره وزندگی مارو هزاربار شیرینتر وپرمعناتر میکنه. عشقم این روزها هر دوتای ما داریم اذیت میشیم.شمارو از شیر دارم میگیرم.از دیروز دیگه اصلا بهت ندادم.روزش کمی بهتر بودی ولی شب باز همون گریه های وحشتناک برای شیر.دلم خیلی میسوخت ولی با خودم جنگیدم.باور کن بینهایت اذیت میشدم تو خواب.دندونای تیزت پدرمو در آورده.انگار سوزن فرو میکردن.این چند روز آخرم به حدی حرص داشتی که هر بار شیر خوردنت مساوی بود با1ساعت ونیم زمان . از صبح حال خودم خیلی بده.انگار آنفولانزا گرفتم.بینهایت درد دارم.نمیدونم به خاطر شیره یا چیز دیگه...
3 خرداد 1394

جابجایی

پسرم وبلاگ چند هفته ای با مشکل مواجهه شده وانگار قصد درست شدن نداره.منم از خیلی وقته پیش تصمیم داشتم بیام تو نی نی بلاگ.چندبارم سعی کردم ولی همش رو انتخاب اسم ارور میداد تا اینکه دیروز عزمم جزم کردم تا بالاخره درست شد.امیدوارم اینجا بتونیم دوستهای خوبی پیدا کنیم ومنم بتونم خاطراتتو مو به مو بنویسم.
2 خرداد 1394

پسرک21ماهه

عزیزترین عزیزم شیرینی زندگی ما،آرامش این روزهایم،برکت خانه من ومهدی،عاشقانه ترین سرود گفته شده برای زندگی من ومهدی 21ماهگی زیبایت مبارک. ...
5 اسفند 1393