نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

شکست اول

شکست خوردم.خیلی بد،بعد 4 روز تلاش برای از پوشک گرفتنت کم آوردم.دلم میخاد بشینم وزار زار گریه کنم.2روز اول خیلی خوب بودی ولی 2روز بعد واقعا بد شدی،دیگه امروز دیدم یکجا نمی ایستی وراه میری وخیس میکنی.دیشب من وبابات تموم موکتهارو جمع کردیم چون تقریبا همه جا مزین شده بود،ماهم تصمیم گرفتیم جمع کنیم چون دیگه نمیدونستم کجا لگن بذارم وتا میومدم  یکجارو آب کشی کنم نوبت جای بعدی بود،گرچه تو دستشویی هم میرفتی ولی کافی بود سلسله جیشهات شروع بشه هر 5دقیقه خیس میکردی،امروز عروسکهاتو بردم تو دستشویی وتو دستشون برات شکلات گذاشتم وبه همین بهونه هر نیم ساعت خودم بردم جیش کردی،خودت که اول میگفتی ولی بعد کلا یادت رفت بگی جیش،سرظهراومدم تا لباس پهن کنم دید...
21 مرداد 1394

بچگونه

پسرم با تو بچه بودن چقد لذت بخشه،بچگی کردن،پناه بردن به دنیای کودکانه چه کیفی داره وقتی باهات رو تخت بپر بپر میکنم چه لذتی داره وقتی تموم هیکلت از آب بازی خیس میشه چقد ذوق میکنی وقتی رنگهارو با انگشتات لمس میکنی وبه مقوا میمالی چه ذوقی میکنی وقتی یه کاسه گنده پفیلا میذاری جلوت وبا پسرت مسابق میذاری که هر کی بیشتر خورد چه عشقیه که بشینیم تو باغچه وباهم گل بازی کنیم چقد مزه میده که غروب بهونه نون وپنیر بگیری وبه یاد دوران کودکیم بشینم وباهات نون وپنیر وچایی شیرین بخورم خلاصه با تو خیلی کیف میده،یه دنیاییه،یه لذتی که نگو ونپرس زنده باشی وپاینده عشق مامان ...
19 مرداد 1394

چندتا عکس

رنگ انگشتی برای سرگرمی روزهای دراز تابستون آب بازی تو حیاط بابا محمد که با این بحران بی آبی اصلا منطق سرت نمیشه که آب رو ببندی هفته ای که گذشت خاله معصوم تو ویلای خودشون همکاراشو دعوت کرده بود،یه مهمونی زنونه وبچگونه،40تایی بودیم با بچه ها،16تا بچه از7ماه تا14سال،خیلی شلوغ بودن ودر عین حال روز خیلی خوبی بود،من اولش به خاطر گرما وکج خلقی شما نمیخاستم برم ولی بعد به خاطر اینکه اون روز کلا تلویزیون نداشتیم قبول کردم که ماهم بریم وشکر خدا هم خنک بود وهم شما بچه خیلی خوبی بودی،تازه اونجا فهمیدم که تو از خیلی از بچه های دیگه بهتری ومن قدرتو نمیدونم،غروبشم دسته جمعی رفتیم رودخونه شنا که تو هم کلی آب بازی کردی،از اونجاییکه جو ،ج...
19 مرداد 1394

موزه جنگلی سراوان

پسر مامان دیروز رفتیم باغ موزه پارک جنگلی سراوان.خیلی جای قشنگ وزیباییه؟تو جاده  رشت به تهران.هوا یه کم گرم بود و در کل خوب بود.زن عمو ودختر عموی بابا مهدی هم همراهیمون کردن.چندتا عکس از این سفر کوتاه از تموم فضاهای زیباش فقط گیر میدادی بری زیر خونه ها ازت عکس بندازیم عاشق پله هاش شده بودی اینجام در حال تماشای برنامه لافند بازی اینم ما سه نفر تلاش برای گذاشتن عینک رو سرت اینجام کلاهتو آوردی گذاشتی بعد میگی مانی عکس،شادی برای انداختن عکس اینم ژست بعدیت   ...
3 مرداد 1394

جور دیگر باید دید

از وقتی دنیا اومدی انگار بزرگتر شدم،احساسم،جسمم،روحمم همه با وجود تو پخته تر شدن. قبل از تو پر شور واحساس بودم،عاشق بچه بودم ولی هیچگاه احساسی که الان نسبت به یه کودک دارم رو نداشتم،حس رو لمس میکنم،قربون اخبار خودمون که همیشه از جنگ وکشتار نشون میده وهر بار خبری میبینم  اشک تو چشمم جمع میشه به خاطر بچه های بیگناهی که قربانی بیفکری بزرگترها میشن،دلم میخاد بشینم زار زار گریه کنم،به همین خاطر زیاد دیگه پیگیر اخبار نمیشم. اخباری که همیشه از جنگ میگه...... وقتی احساس وابستگی ودلبستگی تو رو نسبت به خودم میبینم واز دوستان دختر دار میشنوم که دخترها چقد بابایی هستن با خودم میگم قربون خدا بشم من، که از بدو خلقت توجه و وابستگی به جنس م...
31 تير 1394

جواب تکراری

پسرکم امروز صبح رفتیم دکتر پوست،بعد کلی دردسر برای گرفتن نوبت،دکترخوبی بود وقشنگ توضیح میداد،شماهم خواب،داخل ماشین بیدارشدی،همینکه تابلوهای جلوی ساختمون رو دیدی فهمیدی کجا میریم شروع کردی به گریه،بابا رفت نشست تو مطب تا بعد20دقیقه وقت ماشد ومنم شمارو باگریه بردم تو،دکتر سریع معاینه ات کرد وبا بابا اومدی بیرون ورفتی پارک کنار مطب تا ساکت شدی.همون جواب همیشگی،خشکی پوست،یه لوسیون خارجی نوشت برات که بعد حمام استفاده کنیم وتاکید فراوان که قسمتهای جوشت رو اصلا با کف نشورم که تشدید نشه. انگشت دست خودمم که چند سال در اثر شستشو نوعی اگزما داره که این مدت تشدید شده.اونم پماد داد که اگه خوب نشد باید آمپول تزریق کنم داخلش،قبلا یکبار این کارو ...
25 تير 1394

عمو پورنگ

خدا عمو پورنگ رو حفظ کنه که هی برنامه های خوب بسازه،از وقتی که برنامه اش شروع شده شما غروب وصبح وهر موقع بخای میتونی ببینی ولذت ببری،برنامه اش خیلی قشنگه،چند قسمتشم برات ضبط کردم که مواقعی که به تلویزیون گیر میدی میذارم تو لب تاب که ببینی،البته بگما الان حتما مامانها میگن که این کارتون درست نیست ولی حواسم رو زمان استفاده اش هست.خیلی آموزنده است.بازم خدا حفظش کنه شمام تو خونه هی پایین وبالا میپری میگی بومیالا بومبا،یا لگد میندازی میگی کیشدله.از شانس بد هم فقط به من کیشدله میزنه.قربون شیطنتهات برم من. مامانی عاشقتم پسر قشنگم که خیلی زود داری بزرگ میشی.   ...
23 تير 1394