وباز هم ترس مادرانه
پسرم باز اومدم اینجا که از نگرانیهام بنویسم،از تو واین ادا واطوارهای جدیدت که هر روز یه رنگ بوی جدید میگیره.از گریه های پی در پی تو که واقعا خسته ام کرده،یه موقع اصلا تو خونه بند نمیشدی وکافی بود از خونه پدر بزرگها بیایم خونه،فردای اون روز داستان داشتم. الان اما فقط عاشق خونه ای،اصلا نمیشه بری بیرون.باورت میشه الان 6 یا7 ماهه آرایشگاه نرفتم؟ نزدیک یکماهه یه خرید کوچیک با آرامش نرفتم؟ نمیدونم چه ترسی از بیرون ومردم تو دلت افتاده؟الان دو سه روزه تو آپارتمان ما همسایه جدید اومده ودایم در رفت وآمد هستن،یکی برای کابینت یکی برای برق یکی آب وکافیه ما تو پارکینگ بخوایم دوچرخه سواری کنیم وشما ببینیشون،بند میکنی بریم خونه خ...
نویسنده :
مامان نیکان
0:52