نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

پسرک عاشق شکلات

نیکان من این روزها خیلی شیطون شده.چیزهایی که نبایدبخوره رو خوب میخوره،مثلا عاشق کاکائو،پفک،نوشابه وهرچی که براش ضرر داره.,عاشق هندونه است اونم حتما با چنگال،چند روزه که پستونک روتعارف میکنه ومیگه بوخ یعنی بخور.شبهاکه تاهمه نخوابن وخیالش راحت نشه نمیخوابه.باصدای گوشی باباش خودش میکشه باجیغ هاش که بیا وجواب بده.پسرقشنگ من این روزها اینقد صورتت زبر شده ازبس که میبوسنت.امروزنوبت دکتر پوست گرفتم واست.خیلی دلم میسوزه ولی روم نمیشه به پدرجونت بگم محکم نبوستت،خب اونام دوستت دارن واینطور ابرازعلاقه میکنن.به خاطر کار باباجون بیشتر وقتها خونه پدرجون درگاهی هستیم وتوهم اونارو بدجوری دوس داری.مخصوصا عمه جونت رو،بابابزرگ شلمانی هم کلی اعتراض داره که چرا کم...
20 ارديبهشت 1393

11ماه خاطره شیرین

عزیزکم امروزمیخام از 11ماه باهم بودن برات بنویسم.میخام از9 ماه فبل اونم بنویسم.اواخرتیر91بودکه منوبابامهدی تصمیم گرفتیم زندگیمون روشیرین ترازقبل کنیم.واسه همین بعدانجام آزمایشات لازم تقریبا3ماه بعدشما فرشته کوچولوبه لطف خدا اومدی تو دلم.وای چقدرلحظه شیرینی بود وقتی فهمیدیم یه فرشته از فرشته های خدا مال ماشده.3ماه همه چی خوب بود ومن هرروزروند رشدت رو ازاینترنت دنبال میکردم.به خاطردل کوچیک من که میخاستم هرچه زودترببینم جنسیتت چیه هفته17با باباجون رفتیم سونو.وای چقدبد بود وقتی فهمیدم بایدسرکلاژشم.دنیا دور سرم چرخیدولی چقدشیرین بود وقتیکه با اولین تماس دستگاه دکترگفت یه پسمل تو راهه.خلاصه صبح روزبعد دربیمارستان واتاق عمل ویک کاراجباری.دیگه نگم که...
15 ارديبهشت 1393

شاهزاده سرما خورده

گل پسرمامان الان4 روزه که سرما خورده وحال نداره.اینبارفقط دماغت کیپ شده ونفس کشیدن برات سخته.صبخها باجیغ از خواب پامیشی جون نمیتونی شیر یاپستونک بخوری.امروز دکتررفتیم.طبق معمول وزنت 8.800 بودبالباس.بازکم کردی.خیلی کلافه ام.دیگه چیکارکنم نمیدونم.توروخدا یه کم وزن بگیر شیرین من.پسرقشنگم بزرگ میشی به سرعت برق،امروزبااون چشمهای قشنگت به من نگاه میکردی وخودتوبهم میچسبوندی.چقداحساس خوبیه تین درآغوش کشیدنت،راستی پس پس خودتو به همه تعارف میکنی ووقتی میخان ازت بکیرن میکشی عقب ویه لبخند فاتحانه سرمیدی،امروز دیدم به مجسمه ای که عمو جون برامون آورده داری هی پستونک تعارف میکنی>چقدخندیدم ازاین حرکتت وغرق بوسه ات کردم.فدای چشمهای نازت بشم پسرعاقلم ...
15 ارديبهشت 1393

11ماهگیت مبارک

گل پسرم،تاج سرم 11 ماهگیش تموم شد و وارد ماه دوازدهم زندگیش شد،هههههووووراااا،به سلامتی مامانی.ایشالله 120 ساله شی.خدای من چقد زود پسرم داره گنده میشه.انگارهمین دیروز بود که لحظه شماری میکردم واسه درآغوش گرفتنش ولی الان دقیقایازده ماه ویک روزه که توبغلمه.خدایا شکرت،ازدیروز قشنگ بابامیگی.گرچه قبلا هم میگفتی ولی ازدیروز به طور کامل دوبخشی میگی.دیروزخونه بابابزرگ شلمانی بودیم.دایی اینام بودن.پارسا،امیرعلی،آرادباشیطنتهای سرسام آورشون.دیوانه کننده ان یعنی،دیروزفقط دستت زیرگوشیت بودوباهمه الو بازی میکردی.آهان راستی دیروزرفتیم دیدن تداعی خانوم کوچولو ،جوجه خاله سمیرا.وای خیلی نازوکوچولوهه.آخه عجله داشت وزود اومد توبغل مامانیش.خوش اومدی تداعی جونی.ال...
6 ارديبهشت 1393

پسرک جیغ جیغو

یه پسر دارم عین دخملها شده،جیغ میزنه در حد لالیگا،آقا نیکان،پسرجونم مگه تو دخملی.قربونت بشم که از امروز چنان صورتمو بادستهای کوچولوت کشیده جانانه میزنی اونوقت میبینی من الکی گریه میکنم تندتندبوسم میکنی اونم بادهن گشاد.امروز بالاخره آقادکتری ازسفراومد ومامان هم طبق معمول که واسه همه چی عجله دارم بردمت چکاپ.کمی تاقسمتی سرما داشتی وزنتم با لباس9کیلوبودی.گرچه کمی ولی دکترگفت مشکلی نیست چون پرسیدکه شیطون شدی ومنم گفتم شدید.امروزمامان مهرساناز به داد مامانت رسید ویه قالب بسیارزیبا برات گذاشت.مرسی خاله.گلم الان چندروزه هرچی دستته میذاری زیرگوشت به نشانه الو ومیگی اه.قربون الوگفتنت بشم مامانی،پسرزیبای من خدا این چشمای خوشکلو کجا داشت که نشوند تو صورت...
3 ارديبهشت 1393

هدیه خاله معصوم

سلام عزیز دل خاله خوشمل و نازم اینم هدیه خاله به وبلاگ جدید نیکانی اشالله همیشه سالم و سلامت در کنار مامانی و بابایی باشی قشنگ خاله البته چون عکست تو ایمیل شده بود برام نتونستم سایزشو بزرگ کنم ...
3 ارديبهشت 1393

تلاش مادرانه

ههههههووووورررررااااا بالاخره موفق شدم یه عکس ازت تو وبلاگت بذارم.ولی هنوزموفق نشدم قالب روعوض کنم.خداکنه خاله معصوم بتونه. ...
3 ارديبهشت 1393