وسیله
پسرم گاهی از ماهواره برات شبکه کارتونشو میذارم.شمام هر چی تبلیغ رو میبینی بهم میگی برام میخری.یه روز گفتم به عمو مصطفی بگو برات بخره،همین شد که هر وقت میدیدی میگفتی عمو مصطفی بخره.منم برای عمه ات تعریف کردم اونم به گوش عموت رسوند ویه روز زن عمو زنگ زد که نیکانی چی میخاد؟بیشتر از شهر موشها خوشت میومد،منم اونو گفتم.بنده خدا زن عموت تهرون رو دوره کرد تا عروسکهاشو گرفت. خلاصه چهارشنبه به ما خبر دادن که داریم میایم شمال یهویی،شمام آب دستتونه بذارین بیاین خونه بابابزرگ. ماهم طبق معمول آماده برای عزیمت.همینکه بهت گفتم عمو اینات میان سریع گفتی وسیله هامو میارن؟من موندم،گفتم نکنه برات نخریده باشن.... خلاصه شب رسیدن و تو با خوشحالی رفتی اس...
نویسنده :
مامان نیکان
13:01