ویشگون
دیشب برای بابات تعریف کردم که اکثرا بچه ها چه جورین وتو چه جوری هستی. گفتم چشمم بهت نیوفته کونت رو نیشگون گرفتم. سر شام یه حرف گنده زدی بهت گفتم تو چقد عاقلی،کونتو سمت من گرفتی میگی مامان ویشگون بگیر. من بابا مهدی هر دو بیحال شدیم از خنده عشقم چشمم کف پات گل قشنگم ...
نویسنده :
مامان نیکان
1:05