جملات قصار
تو حیاط بابا محمد یه چاه آبه که تازگی یه سمت درش خراب شده ومن همیشه از اون منطقه میترسم.بابا مهدی قول داده درست کنه که هنوز دست به کار نشده.این پیش زمینه ماجرا بود....یه روز جوجه ها توحیاط بودن وشما هم دلت میخواست هی بری پیششون.ما هم میبردیمت ولی دیگه خسته شده بودیم. شما یهو اومدی گفتی مامان منو ببر یهو حواسم پرت میشه میوفتم تو چاها....دقیقا همین جمله وتعجب من وعمه مینا ومادرجون .... یه شبم که مهمون داشتیم ظرفها شسته شده رو اوپن بود،همون جاییکه شما همیشه از بالای مبل میری میشینی روش...یهو گفتی مامانی ظرف رو بردار بشکنه دیگه نداری از اونا....بازم خنده همه... عینه یه عقده شده برات،همش بعد خداحافظی ها ویا یه کارهای مهم میگی م...
نویسنده :
مامان نیکان
23:29